- پسند شدن
- مورد پسند واقع شدن
معنی پسند شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افراخته شدن (بنا و جز آن) بر افراشتن، تعالی ترقی، برخاستن (از جای از خواب)، دراز شدن (شب و روز)، بر پا شدن: (فتنه ای بلند شد)
مقید شدن گرفتار شدن، عاشق شدن، مواخذ گشتن
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
قانع شدن، راضی شدن، شادمان گشتن
یا پسند کردن بر. ترجیح دادن
گزیده آمدن خوش آمدن مقبول گشتن مورد قبول واقع شدن مطبوع افتادن
ناپاک شدن شوخگن شدن پلید گردیدن پلشت شدن نجس شدن
مقید شدن، گرفتار شدن
کنایه از عاشق شدن
کنایه از عاشق شدن
پسندیدن، انتخاب کردن، گزینش کردن، برگزیدن
افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
به چیزی آویختن
خشمناک شدن، پریشان شدن
ویران شدن، منهدم گشتن
راضی شدن، قبول کردن، مطبوع داشتن
گسترده شدن، پخت شدن، پهن شدن، منبسط شدن
نقصان حرارت یافتن فاقد گرما شدن، مقابل گرم شدن، از کاری دلزده شدن ملول گشتن، مردن
به چیزی چسبیدن، به چیزی آویختن
خوار و ذلیل شدن
با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن
با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن
چیزی یا کسی را خوش داشتن و پذیرفتن، پسند کردن، برگزیدن، جایز دانستن
گرد آمدن، جمع شدن
آهسته رو شدن بطی شدن مقابل تند شدن سریع شدن، بسختی بریدن، یا کند شدن دندان. بحالتی افتادن دندانها که غذا ها را بسختی برند: همه کس را دندان بترشی کند شود مگر قاضی را که بشیرینی، نا امید شدن مایوس شدن: چون بشام رسیدند ولایتی دیدند آبادان با لشکر بسیار سوار و پیاده بی حد دندانش کند شد و دانست که هیچ نتواند کردن